زینب کبری (علیها السلام) در اوج مصیبتهای کربلا فرمودند:«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا. من جز زیبایی ندیدم.» بحارالانوار، جلد 45، صفحه 116)
همچنین امام سجاد (علیه السلام) درباره سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند:
قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: «لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیهم السلام) نَظَرَ إِلَیْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا یُبَالِی بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) صَبْراً بَنِی الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَه یَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِطَه وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَه فَأَیُّكُمْ یَكْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّ الدُّنْیَاسِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّه الْكَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ.
[در روز عاشورا] آنگاهکه كار بر حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) دشوار گردید، چون یاران آن حضرت نگاه بر چهرهاش مىافكندند، برخلاف دیگران که وقتی کار بر آنها سخت میشد، رنگپریده و مضطرب گشته و تپش قلبشان بیشتر شده، ایشان و چند تن از خواص با چهرهای درخشان و بدنى کاملاً آرام و دلى مطمئن[درصحنه] بودند، بعضى از آنان به بعض دیگر گفتند: بنگرید كه آنان چگونه از مرگ نمىهراسند![در آن صحنه] امام حسین (علیه السلام) به ایشان مىفرمود: پایدارى كنید! اى گرامى زادگان، مرگ چیزى نیست جز پلى كه شما را از سختى و آسیب مىگذراند و به بهشت عظیم و نعمتهای جاودان مىرساند، کدامیک از شما دوست ندارد، كه از زندانى به قصر منتقل گردد. درحالیکه آن براى دشمنانتان همانند پلى است كه آنها را از كاخ به زندان و شكنجهگاه مىرساند؛ زیرا پدرم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایم بازگو كرد: دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ، پل مؤمنان به بهشت ایشان و پل كافران به آتش سوزان دوزخ مىباشد، نه من دروغ مىگویم و نه به من دروغ گفتهاند.» (بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 154)
امام باقر علیه اسلام درباره شهدای کربلا فرمودند: «إنَّ اَصحابَ جَدِّی الحُسَین (علیه السلام) لَم یَجِدوا اَلَمَ مَسِّ الحَدیدِ. همانا یاران جدم حسین (علیه السلام) درد شمشیر [دشمن] را احساس نمیکردند.» (بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 154)
آنها وقتی شمشیر میخوردند اصلاً دردی احساس نمیکردند؛ مانند رزمندههای خودمان در جبهه که وقتی تیر و ترکش میخوردند یا دست و پایشان قطع میشد، نه احساس دردی میکردند و نه شکایتی مینمودند؛ بلکه از عشق و محبت الهی سرمست بودند.
اساساً مؤمن باید روزبهروز نشاطش بیشتر باشد، ولی حملههای شیطان دائماً مؤمن را با افکار منفی، غصهدار میکند. درحرکت به سمت خداوند و در سلوک الی الله، غم برای مؤمن مانند سمی است که قدرت، سرعت و نشاط را از حرکت او میگیرد. بنابراین یکی از وظایف مؤمن این است که به این وسوسهها توجه نکند. در مورد زیارت سیدالشهدا (علیه السلام) نیز یکی از مسائلی که شیطان بسیار بر آن سرمایهگذاری کرده است، همین حملات و نگرانیها است.
وقتی مؤمنین میخواهند به زیارت امام حسین (علیه السلام) بیایند، همواره شیطان، مشکلات سفر را در ذهن آنها، بزرگ جلوه میدهد و خدا هم اجازه این کار را به او میدهد؛ زیرا، قرار است همه امتحان شوند.
چون معشوق میخواهد بداند شما باوجود مشکلات مختلف، چقدر نسبت به امام حسین (علیه السلام) عشق و محبت دارید. مؤمن زیرک با آگاهی از این امتحان، بههیچوجه اجازه نمیدهد هیچکدام از عوامل منفی، مانع حرکت او به سمت قبر امام حسین (علیه السلام) شود. چون میخواهد به معشوق خود برسد.
این اضطراب و ترسها در برخی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نیز به وجود میآمد. به همین دلیل حضرت به یکی از اصحاب خود به نام معاویه، میفرماید: «یَا مُعَاوِیَه لَا تَدَعْ زِیَارَه قَبْرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) لِخَوْفٍ. ای معاویه زیارت قبر حسین (علیه السلام) را به خاطر ترس رها نکن.»
(کامل الزیارات، باب40،حدیث3)
سپس حضرت میفرمایند: «أَمَا تُحِبُ أَنْ یَرَى اللَّهُ شَخْصَكَ وَ سَوَادَكَ فِیمَنْ یَدْعُو لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ فَاطِمَه (علیهم السلام) وَ الْأَئِمَّه (علیهم السلام). آیا دوست نداری که خداوند متعال وجود شخص تو را در میان کسانی ببیند که رسول خدا و علی و فاطمه و امامان دیگر برای آنها دعا میکنند؟!» یعنی همه ائمه برای زائر حسین دعا میکنند و زائر پشتیبانی دعای همه ائمه را دارد. چنین امری در هیچ جای دیگر به این شکل وجود ندارد.
حضرت در ادامه میفرمایند: «امَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً مِمَّنْ یَنْقَلِبُ بِالْمَغْفِرَه لِمَا مَضَى وَ یُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُ سَبْعِینَ سَنَه؟ آیا دوست نداری از کسانی باشی که با آمرزش گناهان گذشتهاش برمیگردد و گناهان هفتادسال، برای تو آمرزیده میشود؟»
لازم به ذکر است که این فرمایش به معنی آن نیست که انسان با زیارت امام حسین (علیه السلام) بر گناه جرأت پیدا کند، بلکه منظور این است که مؤمن وقتی به زیارت امام و پدرش میآید، ملکهای پیدا میکند که دیگر به سمت گناه تمایلی ندارد و از گناه متنفر میشود. حتی اگر زمانی پایش لغزید گناهش مورد آمرزش قرار میگیرد. چون عمدی در کار نبوده است.
سپس میفرمایند: «اما تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً فِیمَنْ یُصَافِحُهُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم؟ آیا دوست نداری فردای قیامت از کسانی باشی که رسول خدا با آنها مصافحه میکند؟»
چه توفیقی برای انسان بالاتر از این است که با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مصافحه کند؟! بین انسانی که اضطراب از جهنم و مؤاخذه دارد با کسی که شاد از دنیا میرود و به آغوش پیامبر میرسد، تفاوت زیادی وجود دارد.
شخصی خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: « جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِیمَنْ تَرَكَ زِیَارَتَهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَى ذَلِك. فدایت شوم چه میگویی در مورد کسی که میتواند به زیارت برود ولی نمیرود؟ حضرت پاسخ دادند: قَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَقَّنَا وَ اسْتَخَفَ بِأَمْرٍ هُوَ لَه.این شخص قطعاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ما اهلبیت (علیهم السلام) را آزرده و چیزی را که به نفع خودش بوده، ترک کرده و سبک شمرده است.»(کامل الزیارات، باب46،حدیث2)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إِیَّاكُمْ وَ عُقُوقَ الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ رِیحَ الْجَنَّه تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَه أَلْفِ عَامٍ وَ لَا یَجِدُهَا عَاقٌّ... بپرهیزید از اینکه والدین خود را بیازارید. زیرا، عطر بهشت از مسافت هزار سال به مشام میرسد و عاق والدین آن عطر را درک نمیکند...» (کافی، جلد 2، صفحه 349)